فصل یکم
مقدمه پژوهش
مقدمه
موضوع معنویت[1]، دل مشغولی همیشگی انسان است. هر چند پس از انقلاب های علمی و صنعتی در غرب، گستره نفوذ دین و معنویت رو به کاهش گذاشت، تا جائی که تصور می شد دین به کلی رو به زوال است، اما در سالیان اخیر محرز شده است که دین و معنویت هر دو مورد توجه مجدد جوامع قرار گرفته اند. اینک ابراز علاقه به دین در عموم کشورهای اسلامی از جمله کشورهای خاورمیانه، آفریقا و همچنین، خاور دور مانند مالزی و سایر نقاط جهان چنان واضح است که از آن به بیداری اسلامی یاد می شود. مردم کشورهای مسیحی نیز که ده ها سال سردمداران الحاد و بی دینی در جهان بوده اند، در سالیان اخیر دوباره گرایش قابل ملاحظه ای به دین و معنویت نشان می دهند. حتی در جوامعی مانند آمریکا نوعی تشنگی نسبت به امور معنوی از جمله دین می شود. مسائلی از قبیل بی معنا شدن زندگی، احساس خلاء اخلاقی، اسارت بشر در دست تکنولوژی، تماس غرب با مذاهب مشرق زمین، آگاهی روز افزون انسان معاصر به دین و معنویت در این امر دخیل بوده است. هر روزه بر تعداد یافته های پژوهشی در زمینه های مختلف علمی به ویژه پزشکی، روان شناسی و جامعه شناسی که با گزاره های دینی همسو هستند یا لااقل تناقضی با دین ندارند، افزوده می شود. این یافته ها که در سه دهه قبل اندک بودند، در سال های اخیر با یک شتاب ناگهانی در حال افزایش هستند. به طور مثال، در خصوص ارتباط بین دین و سلامتی چیزی حدود 200 پژوهش پس از نیمه اول قرن بیستم وجود داشت که در دهه آخر این قرن، ناگهان به بیش از 5000 پژوهش مؤید ارتباط مثبت دین و سلامتی بالغ گردید و امروز با سرعت بیشتری در حال افزایش است، به نحوی که شاید بتوان از آن به یک «نهضت علمی» تعبیر کرد (کینگ[2]، 1999، ترجمه شجاعی،1383).
بیان مساله
اهمیت معنویت و رشد معنوی در انسان، در چند دهه گذشته به صورتی روز افزون توجه روان شناسان و متخصصان بهداشت روانی را به خود جلب کرده است. پیشرفت علم روان شناسی از یک سو و ماهیت پویا و پیچیده جوامع نوین از سوی دیگر، باعث شده است نیازهای معنوی بشر در برابر خواسته ها و نیازهای مادی قد علم کنند و اهمیت بیشتری بیابند. چنین به نظر می رسد که مردم جهان، امروزه بیش از پیش به معنویت و مسائل معنوی گرایش دارند و روان شناسان و روان پزشکان نیز به طور روز افزون در می یابند که استفاده از روش های سنتی و ساده، برای درمان اختلالات روانی کافی نیست (شهیدی و شیر افکن، 1383).
در طول چند دهه گذشته، نظریه های هوش چندگانه، فهم ما را از هوش در بین شناخت سنتی وسیع تر ساخته است، خصوصاً توانایی های منطقی و زبانی با تست هوش شناختی، هوش هیجانی[3] ، خلاق، عملی، اجتماعی، وجودی و معنوی را در بر گرفته است (بار[4] در 2000، گاردنر[5] 1983 و 2000، امونز[6] 1999 هالاما و استرانیز[7] 2004، کلمن[8]2001، میلر و سولاوی[9] 1993، استرنبرگ[10] 1997). همراه با هر شکل هوش، یک مدل نظری وابزار سنجش توسعه یافته و برای سنجش مناسب ساختار هوش جدید روا شده است .
به موازات توسعه ساختار هوش هیجانی، هوش معنوی[11] (SI) شامل مجموعه ای از توانایی هایی است که از منابع معنوی نشات می گیرد، ساختارهای معنویت و هوش را وارد ساختار جدیدی می کند. هوش معنوی مستلزم توانایی هایی است که موارد معنوی را برای پیش بینی عملکرد، تطابق و ایجاد محصولات و دستاوردهای ارزشمند بکار می گیرد (امونز،1999). می توان گفت، هوش معنوی مجموعه ای از توانایی هایی است که افراد برای بکار بردن، شکل دادن و دربرگرفتن منابع معنوی به ارزش ها و کیفیت ها به روشی که به عملکرد خوب روزانه و بهزیستی روانی دست یابند، بکارمی برند که شامل پنج حوزه: هوشیاری، لطف حق، معنا، برتری و حقیقت است (امرم و دریر[12]، 2007).
با توجه به این تعریف، می توان نتیجه گرفت که هوش معنوی موجب افزایش کیفیت عملکرد و بهزیستی روانی افراد می شود و در پژوهشها نشان داده شده است، هوش معنوی با سلامت افراد رابطه مثبت دارد. بنابراین، پژوهش حاضر تلاشی برای پاسخ به این سوالات است که آیا می توان ابزاری دقیق و استاندارد تهیه کرد که بتواند این مولفه (هوش معنوی) را اندازه بگیرد؟ آیا این ابزار در کشور عزیزمان ایران کاربرد عملی دارد؟ آیا این ابزار معتبر است؟ آیا این تست دارای روائی است؟ آیا می توان چنین ابزاری را نرم کرد؟ آیا می توان از این تست در پژوهش های آتی استفاده لازم را بعمل آورد؟ با توجه به موارد مطرح شده پژوهش حاضر در پی آن است که پرسشنامه هوش معنوی را که 83 گویه دارد و توسط یوزی امرم و کریستوفر دریر در 2007 ساخته شده است، ترجمه و سپس در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان زنجان هنجاریابی کند.
اهمیت و ضرورت پژوهش
پیشرفت شدید روان شناسی در دهه های اخیر و کشف آثار گسترده و غیر قابل انکار دین و معنویت در همه ابعاد زندگی انسان، به خصوص نقش بی بدیل آن در آرامش روانی، بهداشت و سلامت روانی و حتی تاثیر جدی آن در کاهش و بهبود رنج های روحی، اختلالات روانی و ناهنجاری های اجتماعی موجب رشد فزاینده و رو به گسترش مطالعات روانشناسی دین و معنویت در ابعاد مختلف شد (غروی، 1382). همانطور که پیشتر آمد، یکی از نتایج این توجه و علاقه گسترده روانشناسان به حوزه دین و معنویت، پیدایش مفاهیمی جدید در ادبیات روانشناسی بوده است. به علل گوناگونی، جامعه روانشناسی ایران با این مفاهیم جدید آشنایی کمی دارد و بطور کلی ممکن است زمان زیادی از پیدایش مفاهیم و رویکردهای جدید در حوزه روانشناسی بگذرد تا فضای دانشگاهی در ایران با آن ها آشنا شود.
از آنجائیکه هوش معنوی یک مفهوم جدید در روانشناسی است و پژوهش های اندکی در رابطه با این مفهوم در ایران صورت گرفته و مخصوصا ابزاری دقیق و استاندارد که بتواند این سازه را اندازه گیری کند وجود ندارد، لذا ضروری است، این تست بر روی افراد مختلف از جمله دانشجویان اجرا شود تا بدینوسیله گامی در جهت استاندارد سازی آن در کشور عزیزمان ایران صورت پذیرد. از طرفی، این ابزار زمانی اهمیت پیدا خواهد کرد که وسیله ای استاندارد و مناسب برای کسانی که در این حوزه می خواهند پژوهش های بیشتری انجام دهند، به حساب آید. بنابراین، روشن است وجود ابزاری فنی (عملی بودن، اعتبار، روایی و نرم یابی) به منظور سنجش دقیق سازه هوش معنوی در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان زنجان می تواند از اهمیت ویژه ای برخوردار باشد.
اهداف پژوهش
هدف از انجام این تحقیق استاندارد ساختن تست هوش معنوی در بین دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی شهرستان زنجان است. تلاش بر این است، این ابزار وسیله ای شود جهت سنجش توانایی دانشجویان در استفاده از منابع معنوی در حل مشکلات روزمره خود و از طرفی نیز ابزاری برای پژوهش کسانی که در زمینه هوش معنوی علاقمند به کار هستند باشد.
استاندارد ساختن این آزمون در واقع گامی در جهت سنجش توانایی افراد در استفاده از منابع معنوی در حل مشکلات روزمره است. بطور خلاصه، می توان اهداف پژوهش را به شرح زیر بیان داشت:
1- شناخت مولفه های اصلی هوش معنوی.
2- فراهم ساختن ابزاری مناسب برای پژوهشگران دیگر در استاندارد ساختن آزمون های دیگر و پژوهش های مرتبط.
3- تهیه وسیله ای عینی، معتبر و روا برای سنجش هوش معنوی.
سؤالات پژوهشی
چون این ابزار (سیاهه) برای نخستین بار در ایران ترجمه شده است، بررسی روایی و اعتبار آن در گروه دانشجویان ضروری است. با توجه به اینکه موضوع مورد بررسی جنبه اکتشافی دارد، لذا تهیه پاسخ برای پرسش های زیر نیز امری ضروری است.
1- آیا بین مجموعه پرسش هایی که به منظور سنجش هوش معنوی تهیه شده است، هماهنگی درونی کافی وجود دارد؟
2- آیا آزمون هوش معنوی دارای روایی کافی است؟
3- محتوای مجموعه سیاهه هوش معنوی از چه عواملی و تا چه حد اشباع شده است؟
4- آیا مجموعه سوال هایی که برای هوش معنوی تهیه شده است، با نمره های هوش هیجانی همبستگی مثبت دارد؟
5- آیا عامل های به دست آمده از سیاهه هوش معنوی با ساختارهای نظری آن مطابقت دارد؟
تعریف مفاهیم و اصطلاحات
آزمون[13] : آزمون وسیله ای است عینی و استاندارد که برای اندازه گیری نمونه ای از رفتار یا خصایص آدمی بکار می رود. در این تعریف، مراد از عینی آن است که روش اجرا، نمره دادن و تعبیر و تفسیر نتایج آزمون بر اساس قواعدی معین و مشخص صورت می گیرد و قضاوت شخصی در آنها بی تاثیر است (شریفی،1377).
هوش معنوی : هوش معنوی بیانگر مجموعه ای از توانایی ها، ظرفیت ها و منابع معنوی است که کاربست آنها در زندگی روزانه می تواند موجب افزایش انطباق پذیری و بهزیستی فرد شود. در تعریف های موجود از هوش معنوی، به ویژه بر نقش آن در حل مسائل وجودی و یافتن معنا و هدف در اعمال و رویدادهای زندگی روزمره تاکید شده است (زوهر و مارشال[14]، 2000؛سیسک[15]، 2001؛ولمن[16]، 2001؛ناسل[17]، 2004؛کینگ، 2007). از نظر عملیاتی هوش معنوی نمره ای است که آزمودنی در مجموعه تست هوش معنوی به دست می آورد.
عملی بودن[18] : شامل همه ملاحظاتی است که یک آزمون را در عمل از نظر عوامل اقتصادی، سهولت اجرا، تفسیر و استفاده صحیح از نمره ها قابل استفاده می سازد (هومن،1384).
اعتبار[19] : اعتبار آزمون، به دقت وسیله اندازه گیری اشاره می کند و به ثبات، پایایی، همگونی، نظم، بازپدیدآیی، پیش بینی پذیری و حساسیت آن مربوط می شود. در مفهوم دیگر یعنی اینکه اگر خصیصه مورد نظر را با همان وسیله یا وسیله مشابه قابل مقایسه با آن شرایط مشابه مورد سنجش قرار دهیم نتایج حاصل تا چه حد مشابه، دقیق، پیش بینی پذیر و قابل اعتماد است (هومن،1384).
روایی[20] : مقصود از روایی آن است که وسیله اندازه گیری به واقع بتواند خصیصه مورد نظر را اندازه بگیرد نه خصیصه دیگری را. روایی یعنی مناسب بودن، با معنا بودن و مفید بودن استنباط های خاصی است که از روی نمره های تست عمل می آید (هومن،1384).
تحلیل عاملی[21] : تحلیل عاملی اصطلاحی است که برای رواسازی و توسعه ابزارهای روانسنجی، تحلیل داده ها به منظور کشف سازه های جدید و کمک به تدوین تئوری تحلیل محتوا و مواد محاسبه، سبک های مدیریتی، علائق شغلی و . . . بکار می رود (هومن،1384). استخراج تعداد محدودی عوامل از میان تعداد زیادی متغیرهای همپوش به صورتیکه بین متغیرها مشترک باشد، به جای تعدادی از متغیرها قرار می گیرد این عوامل با یکدیگر همبستگی و تداخل نداشته باشد و سازه ای روشن و با معنا بیان کنند (ثرندایک، ترجمه هومن، 1375).
بار عاملی[22] : همبستگی یک متغیر با یک عامل را بار عاملی می گویند که مقدار آن از 1- تا1+ تغییر می کند (کلاین، ترجمه مینایی، 1380).
عامل[23] : رویس معتقد است عامل، سازهای است که عملا از روی بارهای عاملی اش تعریف می شود. اساسا عامل، بعد یا سازه ای است که روابط مجموعه ای از متغیرها را به صورت خلاصه مطرح می کند (کلاین، ترجمه مینایی، 1380).
واریانس مشترک[24] : نسبت واریانس مشترک هر متغیر و عامل ها را واریانس مشترک می نامند که مقدار آن بین 0 و 1 تغییر می کند (سرمد و همکاران،1387).
واریانس خطا [25] : نوعی واریانس که تقریبا در همه پژوهش ها وجود دارد و بیانگر نوسان، تغییر یا پراش اندازه ها به سبب تاثیر عوامل تصادفی است (هومن،1384).
چرخش عامل ها : چرخش عامل ها واریانس بین عوامل و در نتیجه اعتبار را تغییر می دهد (ثرندایک، ترجمه هومن، 1375). چرخش محور ها، ساختار عامل ها را ساده می کند و چرخش عامل ها، ماتریس اولیه را به ماتریس دیگری انتقال می دهد و از طریق پراکنده کردن واریانس در همه عامل ها، تا حدی یکنواخت تر ساختار عاملی را روشن می کند و بطور کلی به یک راه حل تغییر پذیری به احتمال زیاد به سایر نمونه های همان جامعه قابل تعمیم باشد، می گردد (هومن،1384).
چرخش متعامد[26] : روش متعامد، عامل هایی فراهم می آورد که مستقل از یکدیگر است. اگر عامل ها مستقل از هم باشد، لازم است محورهای عامل ها در جریان چرخش «عمود بر هم» باشد و هر مجموعه به میزان زاویه قائمه چرخش داده شود (هومن،1386).
چرخش متمایل[27] : بعضی اوقات خوشه بندی متغیری نسبت به هم به گونه ای است که محورهای حایل برای نمایش آنها مناسب تر است. به این روش چرخش که محورها نسبت به هم با زاویه ای غیر از قائمه قرار می گیرند، چرخش متمایل گفته می شود. روش های متمایل اجازه می دهد عامل ها بعد از چرخش همبسته باشد (هومن،1386).
چرخش واریماکس[28] : روش واریماکس «عامل ها را تمیز می کند»، یعنی عامل هایی تولید میکند که با مجموعه کوچکتری از متغیرها دارای همبستگی قوی و با مجموعه دیگری از متغیرها دارای همبستگی ناچیز باشد. این روش ستون های ماتریس عاملی را ساده می سازد، و در آن فرایند ساده سازی معادل با بیشینه ساختن واریانس مجذور بارهای عاملی هر ستون است. در این روش چون تعداد متغیرهایی که بارهای قوی در یک عامل دارد کمینه می گردد، تفسیر عامل ها ساده تر خواهد بود (هومن،1386).
تحلیل مولفه های اصلی[29] (PC) : تحلیل مولفه های اصلی که یکی از مدل تحلیل عاملی اکتشافی است عامل ها واریانس هر متغیر، از جمله واریانس مشترک با سایر متغیرهای مجموعه (که واریاتس ها)، و نیز واریانس اختصاصی را توجیه می کند. تعداد مولفه ها (یا عامل ها) در تحلیل مولفه ای از لحاظ تئوری باید با تعداد متغیرها برابر باشد. زیرا همه واریانس هر متغیر باید توسط عامل ها توجیه شود (هومن،1386).
ساختار عاملی[30] :عبارت است از تعداد عواملی که کل پراکندگی موجود در متغیرهای پرسشنامه را توصیف می کند (هومن، 1386). منظور از بررسی ساختار عاملی این است که پرسشنامه از چه عواملی تشکیل شده است.
ارزش ویژه[31] : مجموع مجذورات بارهای عاملی هر عامل، نسبت واریانس تبیین شده به وسیله آن عامل را منعکس می کند. این مقدار کل واریانس، ارزش ویژه عامل است. هر چقدر ارزش ویژه عامل زیاد باشد آن عامل واریانس بیشتری را تبیین می کند.
نرم[32] : نرم یا هنجار عبارت است از متوسط عملکرد گروه نمونه ای از آزمودنی ها که به روش تصادفی از یک جامعه تعریف شده انتخاب می شود. نرم آزمون های استاندارد شده بر اساس توزیع نمره های خام گروه نمونه ای از آزمودنی ها بدست می آید (شریفی، 1383).
هنجار یابی[33] : به دست آمدن نوعی نرم است که در آن فاصله نمره ها از میانگین بر حسب انحراف استاندارد بیان می شود. در واقع یک نوع واحد استاندارد اندازه گیری است که معنای آن در تست های مختلف اساسا یکسان و ثابت است (هومن، 1384).
ضریب آلفای کرونباخ : روشی برای محاسبه اعتبار تست از طریق یکبار اجرای تست است. این روش به هماهنگی کارکرد آزمودنی از یک سوال به سوال دیگر بستگی دارد (هومن، 1384).
فصل دوم
بررسی پیشینه پژوهش
مقدمه
قبل از این که به بحث در مورد مفهوم هوش معنوی پرداخته شود، لازم است تعاریف برخی از اصلی ترین صاحب نظران این حوزه را در مورد مفهوم هوش معنوی مورد بررسی قرار داد. درتعاریف و الگوهای پیشنهادی هر یک از این صاحب نظران، بر توانایی ها، ظرفیت ها و منابع گوناگونی تاکید شده است.
از نظر امونز (2000) هوش معنوی کاربرد انطباقی اطلاعات معنوی در جهت حل مسئله در زندگی روزانه و فرآیند دستیابی به هدف است. وی به صورت ابتکاری پنج مؤلفه را برای هوش معنوی پیشنهاد کرده است:
1- ظرفیت تعالی[34] (فرا گذاشتن از دنیای جسمانی و مادی و متعالی کردن آن)؛
2- توانایی ورود به حالتهای معنوی از هوشیاری؛
3- توانایی آراستن فعالیتها، حوادث و روابط زندگی روزانه با احساس از تقدس؛
4- توانایی استفاده از منابع معنوی در جهت حل مسائل زندگی؛
5- ظرفیت درگیری در رفتار فضیلت مآبانه[35] (بخشش[36]، سپاسگزاری[37]، فروتنی، احساس شفقت و. . . ).
بر اساس نظر زوهر و مارشال (2000) به واسطه هوش معنوی افراد می توانند به مشکلات خود معنا و ارزش داده و به حل آنها بپردازند. با استفاده از آن میتوان اعمال و زندگی خود را در بافتی که از لحاظ معنادهی غنی تر و وسیع تراست، قرار داد، و به کمک آن میتوان سنجید که یک روش و یا یک راه زندگی از دیگر راه ها و روش ها از معنای بیشتری برخوردار است. هوش معنوی پایه و اساس ضروری برای عملکرد هوش منطقی و هوش هیجانی است.
زوهر و مارشال (2000) نشانه های هوش معنوی خوب رشد یافته را به شرح زیر بیان داشته اند:
1- ظرفیت انعطاف پذیر بودن[38]؛
2- درجه بالایی از خودآگاهی[39]؛
3- ظرفیت رویارویی با رنج و استفاده از آن؛
4- ظرفیت رویارویی با درد و متعالی کردن آن؛
5- ویژگی الهام گرفتن از رویا ها و ارزش ها؛
6- عدم تمایل به آزار و اذیت؛
7- گرایش به دیدن پیوندهایی بین چیزهای گوناگون (کل نگر بودن[40])؛
8- گرایش آشکار به پرسیدن سؤالهای چرا یا چه و جستجوی پاسخ های اساسی؛
9- مستقل از زمینه فعالیت های بر خلاف عرف.
از نظر بوزن[41](2001) هوش معنوی، عبارت است از آگاهی هر فرد از جهان و تعیین موقعیت خود در آن.
بنا بر تعریف نوبل[42](2001/ 2000) هوش معنوی یک استعداد ذاتی بشری است. وی با تواناییهای اصلی امونز برای هوش معنوی موافق است و دو مؤلفه دیگر نیز به آنها اضافه میکند:
1- تشخیص آگاهانه و صورت بندی این موضوع که واقعیت فیزیکی درون واقعیت بزرگتر و چند بعدی قرار دارد و تعامل لحظه به لحظه آن به صورت هوشیارانه و ناهوشیارانه.
2- پیگیری آگاهانه سلامت روان شناختی، نه تنها برای خود، بلکه همچنین برای جامعه جهانی.
از نظر سیسک (2001) هوش معنوی میتواند به عنوان یک خودآگاهی عمیق که در آن فرد بیش از پیش از ابعاد خویشتن آگاه میشود (نه تنها از بدن بلکه از ذهن بدن و روح) تعریف شود واز نظر وی هوش معنوی از ابعاد زیر ساخته شده است:
1- دانش درونی[43]: هوش معنوی ما را قادر میسازد تا دانش درونی را رشد بدهیم، در زبان فلسفه، دانش درونی، آگاهی از جوهر و ماهیت هوشیاری است و فهم اینکه این جوهر درونی، ماهیت همه آفریدگان است. هوش معنوی دستیابی ما را به هوشیاری فزاینده که در آن آگاهی از حس تفاهم و یکی بودن با جهان هستی و همه مخلوقاتش وجود دارد، فراهم میکند.
2- شهود عمیق[44]: هوش معنوی ما را با ذهن جهانی یا ذهنی بزرگ و پاسخ به مشکلات که نتیجه شهود عمیق است، پیوند میدهد. به واسطه کاربرد هوش معنوی ما میتوانیم یکپارچه شویم، و میتوانیم انتخاب هایمان را به سمت هوشیاری اصیل یا شهود عمیق سوق دهیم.
3- یکی شدن با طبیعت و جهان[45]: هوش معنوی ما را قادر میسازد تا با طبیعت یکی شویم و با فرآیند های زندگی همساز شویم. هوش معنوی ما را ترغیب میکند تا تمامیت[46]و احساسی از وحدت و رابطه را جستجو کنیم.
4- حل مسئله[47]: هوش معنوی ما را قادر میسازد تا تصویر بزرگتری[48] را ببینیم، اعمال خود را در رابطه با یک زمینه بزرگتر که منجر به معنای زندگی میشود، ترکیب کنیم. با هوش معنوی میتوانیم معنا و ارزش مشکلات را تشخیص دهیم و آن را حل کنیم.
از نظر ولمن (2001) هوش معنوی، عبارت است از ظرفیت انسان برای پرسیدن سؤالهایی درباره معنای زندگی و به طور همزمان تجربه پیوند بین هر کدام از ما و جهانی که در آن زندگی میکنیم. در نگاه وی هوش معنوی از هفت عامل تشکیل شده است:
1- مراقبت[49] : توجه به فرآیندهای بدنی از قبیل تغذیه، مراقبه منظم و تمریناتی مثل یوگا و تای چی؛
2- روشن فکری[50] : درگیری ذهنی با خواندن موضوعات معنوی و متون مقدس و بحث درباره آنها؛
3- الوهیت[51] : بیانگر احساس پیوند با خداوند، یک قدرت برتر یا یک منبع از نیروی الهی؛
4- معنویت دوره کودکی[52] : بیانگر علایق و فعالیت های معنوی در زمان کودکی، از جمله حضور در مراسم مذهبی و خواندن متون مقدس توسط والدین؛
5- ادراک فراحسی[53] : تجربه حس ششم یا فراطبیعی؛
6- ضربه روانی[54] : آگاهی معنوی از تجربیات دردناک خود یا نزدیکان؛
7- توجه به اجتماع[55] : انجام فعالیتهای معنوی، مثل کمک مالی یا کارهای عام المنفعه؛
واگن[56](2002) هوش معنوی را ظرفیت فهم عمیق سؤالات وجودی[57] و بینش نسبت به سطوح چندگانه هوشیاری تعریف میکند. هوش معنوی دربرگیرنده آگاهی از روابط خود با دیگران، زمین و همه موجودات است.
از نظر ناسل (2004) هوش معنوی بیانگر توانایی فرد در استفاده از ظرفیت ها و منابع معنوی جهت شناخت بهتر موضوعات وجودی، معنوی و واقعی و یافتن معنا حل و فصل آن ها است.
ناسل در مقیاس 17 سؤالی خود (که به تفاوت های مفهوم سازی هوش معنوی بین گرایش های مختلف معنوی حساس است) دو عامل آگاهی از یک حضور الهی[58] و پرسشگری وجودی[59] را برای هوش معنوی معرفی کرده است.
بنا بر تعریف امرم (2007)، هوش معنوی، عبارت است از مجموعه ای از توانایی ها بکارگیری منابع، ارزش ها و ویژگی های معنوی در جهت افزایش کنش و بهزیستی زندگی روزانه. در نگاه او، هوش معنوی از هفت بعد زیر تشکیل شده است:
1- هوشیاری: آگاهی خالص و توسعه یافته؛
2- جذبه[60]: زندگی همراه با احساس تقدس و ابراز عشق به زندگی و اعتماد به آن؛
3- معنا[61]: تجربه معنا در فعالیتهای روزمره به واسطه احساس هدف؛
4- تعالی: فرا رفتن از خویشتن خود خواه در یک کل به هم پیوسته؛
5- اعتماد[62]: زندگی با پذیرش باز، کنجکاوی و عشق برای خلق کردن؛
6- تسلیم آشتی جویانه با خویشتن[63] (حقیقت، خدا، وجود مطلق. . . )؛
7- نظارت درونی[64]: آزادی درونی همراه با عمل و پاسخ بخردانه.
کینگ (2007) پژوهشی را در مورد هوش معنوی در دانشگاه ترنت کانادا صورت داده است. از نظر وی هوش معنوی، مشتمل است بر مجموعه ای از ظرفیت های ذهنی و انطباقی که بر جنبههای غیر مادی و متعالی واقعیت، استوار است. بویژه آن هایی که در ارتباط با ماهیت هستی فرد، معنای شخصی، تعالی و حالت های اوج گرفته هوشیاری هستند. در عمل، این فرآیندها با توجه به توانایی فرد در تسهیل شیوه های منحصر به فرد حل مسئله، استدلال انتزاعی و سازگاری است.
کینگ چهار توانایی یا ظرفیت اصلی را برای هوش معنوی فرض میکند:
1- تفکر وجودی انتقادی[65]: ظرفیت تأمل نقادانه ماهیت هستی، واقعیت، جهان، فضا، زمان و دیگر موضوعات وجودی و متافیزیکی؛ همچنین، ظرفیت تأمل در موضوعات غیر وجودی و در ازتباط با هستی فرد (به طور مثال، از یک دیدگاه هستی گرایانه)؛
2- ایجاد معنای شخصی[66]: توانایی استخراج معنا و هدف شخصی از همه تجربه های مادی و روانی از جمله ظرفیت خلق و اختیار یک هدف زندگی؛
3- آگاهی متعالی[67]: ظرفیت تشخیص ابعاد/ الگوهای متعالی خویشتن (مانند خویشتن فرافردی یا متعالی) دیگران و جهان مادی در خلال حالت های طبیعی هوشیاری، همراه با ظرفیت تشخیص روابط آن ها و خویشتن فرد و طبیعت؛
4- گسترش حالت هوشیاری[68]: توانایی ورود به حالت های اوج یافته هوشیاری ( مثل هوشیاری مطلق و نا متناهی، اتحاد و یکی شدن[69]) و دیگر حالت های جذبه[70] به اختیار فرد (به عنوان نمونه، تأمل عمیق[71]، مراقبه، نماز و غیره. . . )؛
آنچه که در وهله اول در بررسی تعاریف ارائه شده از مفهوم هوش معنوی آشکار است، تاکید صاحب نظران این حوزه بر کنش انطباقی هوش معنوی در زندگی روزمره است (امونز،2000؛نوبل،2001؛ناسل،2004؛امرم،2007؛کینگ،2007). بخش زیادی از این کنش سازگارانه در نتیجه پاسخ به سؤالات وجودی و یافتن معنا و هدف در فعالیت ها و رویدادهای زندگی است. در واقع، داشتن معنا و هدف در زندگی وجه اشتراک اکثر این تعاریف است و به نظر میرسد اصلی ترین ویژگی هوش معنوی نیز محسوب می شود. همچنین، این ویژگی از هوش معنوی میتواند وجه تمایز آن از دیگر هوش های شناخته شده باشد.
یکی دیگر از ویژگی های مشترک اکثر تعاریف ارائه شده از هوش معنوی، آگاهی متعالی است (امونز، 2000؛زوهر و مارشال، 2000؛نوبل، 2001؛واگن، 2002؛امرم، 2007؛ کینگ، 2007). تعالی، ظرفیت فرا رفتن از مرزهای دانش، تجربه و شعور بشری، با یک روش معنوی یا مذهبی* است. آگاهی متعالی ظرفیت تشخیص بعد متعالی خود، دیگران و جهان مادی مد نظر قرار گرفته است (کینگ،2007). تاکید بر بعد متعالی انسان، در روان شناسی فرا فردی[72] (که شاخه ای از روانشناسی انسان گرا[73] است) آشکار است. در این رویکرد، انسان محدود به ابعاد جسمانی، روانی و اجتماعی نیست، بلکه از یک خود برتر و متعالی برخوردار است (وست،1999، ترجمه شهیدی و شیر افکن،1383) .
خودآگاهی نیز یکی دیگر از عواملی است که در تعاریف اکثر صاحب نظران این حوزه به عنوان یکی از ویژگی های اصلی هوش معنوی در نظر گرفته شده است (زوهر و مارشال، 2000؛سیسک، 2000؛بوزن، 2001؛واگن، 2002). خودآگاهی عمیق، شامل آگاهی تدریجی از لایهها و ابعاد مختلف خویشتن است. خود شناسی و خودآگاهی شخصی میتوانند از طریق اندیشه در مورد خود، وارسی کردن اهداف و آرزوها، توجه به پیام ها در رویا ها و نشانه های شهودی و پیدا کردن معنا در تجربه های بیرونی به وجود آید (سیسک، 2000).
تجربه هوشیاری اوج یافته نیز دراکثر تعاریف ارائه شده، به عنوان یکی دیگر از ویژگی های هوش معنوی آمده است (امونز، 2000؛سیسک، 2000؛نوبل، 2001؛ولمن، 2001؛امرم، 2007؛کینگ، 2007). تجربه های معنوی، احساس وحدت، یکی شدن با طبیعت و انسجام میتوانند از مصادیق این تجربه باشند.